خوب باشیم

ساخت وبلاگ
مشت مان پر بود از آن تخمه سیاه ها، که هیچ وقت خدا اسم شان را یادم نمی ماند! پدرت که در راه پله ها دراز کشیده بود بلند شد و رو به رویم نشست و گفت بیا از آن زن و شوهر های خوب باشیم! من همانطوری که مشغول شکستن تخمه بودم فقط سرم را بلند کردم و با تعجب پرسیدم "خوب؟" و مثل همیشه نشست و با حوصله برایم از خوب بودن گفت..

لیلی؟ تو فکر میکنی من هم بتوانم مثل پدرت انقدر قشنگ باشم؟ انقدر خوب؟ میدانی، پدرت در اخلاق یک ایده آل گراست. هیچ وقت به کم راضی نمیشود. اگر اشتباهی از او سر بزند انقدر غمگین می شود که حد ندارد. که چرا نتوانسته مراقب نفسش شود. که چرا خوب نمانده. که چرا لغزیده.. حالا فکر کن که مقابل بیخیال ترین زن دنیا قرار گرفته!

در زندگی، عشق بهاست.....
ما را در سایت در زندگی، عشق بهاست.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : welifez بازدید : 199 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 14:31